عروسی هم عروسی های قدیم!

ساخت وبلاگ
چهار زانو نشسته‌ام و در فکر فرو رفته‌ام؛ شاید هم فکر در من فرو رفته. ای کیو سان را تصور کنید، به همان سبک؛ تنها فرقم این است که انگشتم را آب نزده‌ام تا روی سر بکشم و بعد چشمانم را ببندم و عملیات شروع شود. نقطه اشتراک من و ای کیو سان، در همین چشم بستن و فکر کردن است. فکر می‌کنم که این دنیای نسبتاً مجازی را هر کارش که کنی، آخرش دنیای مجازی‌ست. این‌که هر چقدر هم خودت را به آب و آتش بزنی، اگر مدتی بی‌خبر نبودی، کسی از حال و روزت اطلاع ندارد و اطلاع هم پیدا نخواهد کرد، آخِر از کجا؟ و چنین می‌شود که آرام‌آرام در افق محو می‌شوی و دست آخِر، باز هم دنیای نسبتاً عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : فضایل مردن در روز جمعه, نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 73 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 22:23

امروز بدتر از هر روز دیگر مثل «کَلب» پشیمانم. پشیمانی که شاخ و دم ندارد؛ اما چاره‌ای هم ندارم و با گفتن «خُب شد که رفت!» و «برو عامو، جَخ راحت شدیم!» هم به هیچ وجه من الوجوهی نمی‌توان روی آن سرپوش گذاشت. شاید بتوان ظاهر قضیه را حفظ کرد و خودی نشان داد و به اصطلاح «خود را از تا نینداخت»، اما در باطنِ کار و در لحظات تنهایی فکر امانم را می‌برد. به مادرم که می‌گویم، با آن‌که امیدواری دادن بلد نیست، اما در حد توانش، فعلِ برگرفته از مصدرِ «رجاء» را صرف می‌کند و همانطور که از هال به آشپزخانه در تردد است و یا اتاق‌ها را جارو می‌زند و یا با جارو دستی خرده‌های عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 15:49

از صبحِ اول صبحی دل و دماغ درست و درمانی نداشت. دمق بود. والده‌ام را خدمت‌تان عرض می‌کنم. امروز نه از آن کتریِ روی گاز خبری بود و نه از آن قوریِ گل قرمزیِ روی کتری! نشسته بود چمباتمه‌وار خیره شده بود به این موجودِ شیطان صفتِ ذاتاً کار درست. سابقه نداشت تا این موقع چای تازه دمش آماده نباشد و سفرۀ صبحانه‌اش پهن نباشد. سفره‌ای که گوشه‌ای از آن بر اثر ضربات چکش روی گردو، سوراخ‌سوراخ شده بود. سفره‌ای که هر روز وسطش حلوا شکری جاخوش کرده بود و پنیر هم کنارش دورادور از شیرینی‌اش لذت می‌برد و کیسۀ گردو هم آماده بود تا دست برود داخلش و چند تا از آن گردی‌های عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 81 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 15:49

روز واقعه فرا رسید. از خدا می‌خواهم در این عاشورا، دل‌تان را در جویبار رحمتش چنان شستشو دهد که هرجا نفرت هست، دوستی و هر کجا زخمى، درمان جایش را بگیرد!

آمین!

عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 2:35

خوب نیست مرد حتی بلد نباشد تخم مرغ بپزد، یا حالش را نداشته باشد، یا با پای شکسته نتواند جلوی گاز بایستد و جلز و ولز روغن را بشنود؛ در یک کلام خوب نیست که مرد آشپزی بلد نباشد. نعمتی هستند این خانم‌ها برای امثال ما؛ خرده نگیرید به این عبارت قبل، کلاً خانم‌ها نعمتند. از دیروز تا الان چیزی نخورده‌ام؛ مگر بشر چقدر طاقت دارد؟! الان که دیگر فشار از اطراف و اکناف بر من هجوم آورده و رودۀ کوچک نیم نگاهی به رودۀ بزرگ انداخته، هر چه خانه را می‌گردم چیزی جز نان سوخاری یافت نکردم. خوش به حال آن‌ها که امشب نذری می‌خورند. آنان که همسر دارند، قدر همسر و آنان که ندارند عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : زندگی با طعم گیلاس,زندگی با طعم عسل,زندگی با طعم عشق,زندگی با طعم خوشبختی,زندگی با طعم لذت,زندگی با طعم دارچین,زندگی با طعم شکلات,زندگی با طعم لبخند,زندگی با طعم قهوه,زندگی با طعم ام اس, نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 2:35

در میان مشاغل اگر گشت بزنیم، بعضی از شغل‌ها شرافت خاصی دارند؛ خاصِ خاص، از باب این‌که رسالتی بر دوش دارند. مثلاً معلم‌ها، پزشکان و یا نویسنده‌ها و... . بخواهیم یا نخواهیم، مورد پسندمان باشد یا نباشد، صدق باشد یا کذب، جا افتاده باشد یا نیفتاده باشد، نویسندگی شغل شریف، خاص و عجیبی‌ست. از آنجا که نویسنده قرار است با شاه‌کارش و اثرش، حرفی را به خورد مخاطب بدهد، باید افضل از مخاطبش باشد، هر چند به اندازۀ یک اپسیلون؛ چون اگر قرار باشد مخاطب حرفش را بپذیرد و اثرش تا منتهی‌الیه قلب خواننده رسوخ کند، باید بیشتر بداند؛ حداقل در همان موضوعی که قرار است به خو عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 2:34

 دعوا که بالا گرفت و تُنِ صداها که بالا رفت، آرام و آهسته خودش را به پشت در رساند و گوشش را چسباند به در. - همین که گفتم؛ مهرم حلال، جونم آزاد. آخه اینم زندگیه تو برام درست کردی! به ولای علی اگه می‌دونستم، قدم تو خونه‌ات نمی‌ذاشتم. - خیلی هم دلت بخواد. همه آرزوی این زندگیو دارن، منتها تو خوشی زده زیرِ دلت؛ یا شایدم... - یا شایدم چی؟... خجالت نکش بگو! - همون؛ خوشی زده زیرِ دلت، وگرنه با وجود دو تا بچۀ قد و نیم‌قد حرف از جدا شدن و طلاق نمی‌زدی! - اتفاقا اگه تا الان صبر کردم و باهات کنار اومدم، به خاطر وجود همین دو تا قد و نیم‌قده! - چیه؟... کم کاری کردم؟ کم براتون عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 96 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 20:18

سینما بخش عمده‌اش سرگرمی‌ست. اما اگر روی همین عبارت دقیق شوید و ریز شوید، می‌بینید نوشته‌ام بخش عمده‌اش؛ یعنی بخشی هم دارد که جدای از سرگرمی، باید در لابلای این‌که دمایی به سرتان اصابت می‌کند، چیزی هم عائدتان شود. اصلاً بگذارید بگویم این که می‌گویند «سرگرمی»، به این خاطر است که عوام‌الناس به همین بهانه روی صندلی‌های سینما جاخوش کنند و در زیر و بم کار، پیامی را به آن‌ها منتقل نمایند که اگر از پس این مهم برنیایند و یا به تفکر واندارند، بهتر است این دو ساعت را جای دیگر سرگرم شوید؛ نمی‌دانم ورزشگاهی، سالن بیلیاردی و یا... از بحث تخصصی که بگذریم، ا عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 13:40

صدای طبل و سنج می‌آید، آن هم سبک بوشهری! عاشق این سبکم و از اتفاق فراگیر شده. همین صدا آرام‌آرام محو می‌شود. الان انگار که دستۀ زنجیر زنی‌ست. صدای طبلش نوید می‌دهد. تک ضرب و سنگین. صدای مداح قوی می‌شود: «خم شده قامت رعنای حسین...» خوبی‌اش این است که این دسته آرام‌آرام عبور می‌کند؛ با آرامش و وقار! تنها می‌توانم هم نوا شوم و آرام‌آرام بر سینه بکوبم. و من پشت پنجرۀ کوچک اتاقم، روی صندلی نشسته‌ام. ای کاش ستون بدن، چند روزی مهلت می‌داد! لفظ قلم نوشتن را رها کنم بهتر است؛ ای کاش پایم نشکسته بود! عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 93 تاريخ : جمعه 16 مهر 1395 ساعت: 13:40

وقتی عموی داماد، با 50 سال سن، تالاپ وسط سن رقصِ تالار زمین خورد، جوری که دو لنگش را دقیقاً در هوا دیدم، دلم به حال عروسی‌های قدیم سوخت. شاید می‌خوردند، اما آن‌قدر مرد بودند که جلوی انظار آبروریزی نکنند. عموی داماد آن‌قدر خورده بود که همان موقع که ادای میمون در می‌آورد که جفا کرد در حق میمون، خواست برخیزد و به رقص بندری ادامه دهد که دو لنگش به هوا جست. بعد هم آرام‌آرام به سمت سرویس بهداشتی کنار سالن بردندش و لحظه‌ای بعد هم بوی گند همه‌جا را فرا گرفت. قدیم مرد بودند و می‌خوردند. عروسی‌ها هم عروسی بود البته. شور و نشاط بهتری هم داشت. اصلاً لذتش به این عروسی هم عروسی های قدیم!...
ما را در سایت عروسی هم عروسی های قدیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7harimekhososi4 بازدید : 90 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 17:17